معرفی کتاب دوستش داشتم
سرمای زمستان، سونامی در کنج آتش شومینه قطره اشکی که بر گونه زنی جوان جاری میشود.
دو دختر بچه که به خواب رفتهاند. مردی که در سکوت شبی بیماه خود را فرو میریزد، راز میگشاید. و زندگی.
چقدر باید بگذرد تا آدمی بوی تنِ کسی را که دوست داشته از یاد ببرد؟ و چقدر باید بگذرد تا بتوان دیگر او را دوست نداشت؟
«حق اشتباه» ترکیب بسیار کوچکی از واژهها، بخش کوچکی از یک جمله، اما چه کسی این حق را به تو خواهد داد، کسی جز خودت؟
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.