معرفی کتاب جاسوس
ماتاهری بدون دستبند و چشمبند مقابل جوخه اعدام ایستاد و درحاالی که کشیش، راهبهها و وکیلش به عقب برگشتند به جوخه اعدام خیره شد.
فرمانده جوخه آتش که مراقب بود افرادش اسلحههای خود را بررسی نکنند، خونسرد به نظر میرسید. رسمی در مراسم اعدام وجود دارد که همیشه یک خشاب را بدون فشنگ نگه میدارند، بهطوری که هر یک از افراد میتواند ادعا کند که شلیک او موجب مرگ محکوم نشده است. به زودی کار تمام میشد.
«آمادهای!…»
دوازده مرد اسلحههایشان را روی شانه قرار دادند و نشانه گرفتند.
ماتاهری کوچکترین حرکتی نمیکرد.
فرمانده جایی ایستاده بود که همه سربازان او را ببینند. شمشیرش را بالا برد.
«هدف!»
زن همچنان آرام بود و نشانهای از ترس در او دیده نمیشد.
شمشیر افسر پایین آمد و در هوا قوسی را شکافت.
«آتش!»
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.