معرفی کتاب
کتاب هزار خورشید تابان روایت زندگی دختری است به نام مریم. مریم حاصل یک رابطه نامشروع است، زمانی که پدرش که خود سه زن رسمی دارد به دلیل هوسرانی با مادر مریم، ننه، که خدمتکار خانه آنها است رابطه برقرار میکند. با مرگ ننه مریم به ناچار مجبور به زندگی با پدری میشود که حتی وجود او را نیز قبول ندارد. پدر و همسران وی، که تحمل او را ندارند، مریم ۱۵ ساله را به عقد رشید که مرد مسنی است در میآورند.
در اینجا شخصیت لیلا وارد داستان میشود، البته در حدود ۲۰ سال پس از عقد مریم و رشید. لیلا دختری است از خانوادهای متمدن و روشنفکر که از دوست پسر خود طارق باردار است و مادر پدرش را نیز در بمباران از دست داده است. با این اتفاقات لیلا ناچار به عقد با رشید میشود و ورود لیلا به زندگی مریم زندگی هر دوی آنها را عوض میکند. مریم که با ورود لیلا به زندگیاش کمبود همدمی که داشته است را جبران شده میبیند و او را همچون فرزند خود دوست دارد. اتفاقات به نوعی رقم میخورند که مریم برای لیلا از خود میگذرد و با کشتن رشید، خود را برای لیلا و فرزندانش فدا میکند و لیلا نیز که عشق همیشگیاش طارق را دوباره پیدا کرده است با او به پاکستان فرار میکند و پس از چندین سال دوباره به خانه مریم باز میگردد تا با ساخت یتیم خانهای بخشی از دین خود به مریم را ادا کرده باشد.
داستان به خوبی آنچه را که میخواهد، یعنی سختیها و جایگاه نه چندان مناسب زنان و مادران افغان را نشان مخاطب میدهد و او را به نوعی به درک این احساسات وادار میکند. در جایی از کتاب آمده بود: «ننه گفت: این حرف آویزه گوشت باشد دخترم؛ مثل عقربه قطب نما که همیشه رو به شمال است، انگشت اتهام مرد همیشه یک زن را پیدا میکند. همیشه یادت باشد مریم.» همین یک پاراگراف کوتاه میتواند نشان دهنده بخش عظیمی از مشکلات زنان در یک جامعه زن ستیز باشد که هنوز جایگاه زن در آن به خوبی کشف نشده است.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.